فوتبال به سبک کلاسیک



برنامه بازی ها
اولین برنامه بازی ها از جدول بسیار ساده تک برگی تشکیل می شدند. در این جدول ها فقط نام تیم ها، تاریخ و نتیجه نوشته می شد. در جداول ابتدایی، زمان بازی وجود نداشت چراکه زمان و ساعت بازی از اهمیت خاصی برخوردار نبود.

بلیت مسابقات
بلیت های بازی های کلاسیک نیز شکل و ظاهر ساده ای داشت. همچنین قیمت آنها نسبت به بلیتهای امروزی بسیار ارزان بود. بلیت اولین مسابقه رسمی بین انگلستان و اسکاتلند در سال 1832 به قیمت یک شلینگ (پنج پنس) فروخته شد. امروزه بلیت چنین دیدار معتبری حتی اگر در چهارچوب یک بازی دوستانه باشد، حداقل 20 یورو به فروش خواهد رسید.



Ticketلباس بازیکنان
لباس بازیکنان (پیراهن و شورت)، لباسهای ساده و نازکی بود. معمولا" جنس آنها سبک و ارزان قیمت بود. هیچگونه تبلیغ نیز برروی آنها دیده نمی شد.

شورتهای بازیکنان در قدیم کمی بلندتر بود، اندازه آنها معمولا" تا زیر زانو بود. امروزه شرتها کمی کوتاه تر شده اند. (البته در فیلمهایی که از بازیهای قدیمی موجود هست شورتها خیلی کوتاهتر از امروزه هستند)

لوازم دروازه بانها
در قدیم دروازه بانها از دستکشهای کتانی ساده استفاده می کردند. و صرفا" برای این دستکش می پوشیدند که دستهای خود را از شدت ضربه توپ حفظ کنند. امروزه دستکش دروازه بانها دارای لایه های ضخیم و بالشتکهایی جهت دفع شدت ضربه است.

پیراهن دروازه بانها نیز بمانند پیراهنهای امروزی معمولا" دارای آستین بلند بود. نقش روی پیراهن نیز ساده بود.

تاثیر فوتبال در کالاهای تجاری
اولین و تنها محصولی که در ابتدا تاثیر قوتبال را بر خود دید، کارتهای سیگار بود. برروی این کارتها عکس بازیکنان معروف و صحنه هایی از دیدارهای مهم چاپ می شد.

تاثیر فوتبال در لوازم سرگرم کننده
با همه گیر شدن فوتبال، بازی فوتبال دستی (رومیزی) نیز به بازار آمد. اشخاصی که طرفدار فوتبال بودند معمولا" یک میز فوتبال دستی نیز در منزل خود داشتند.

این بازی جالب تا به امروز نیز استفاده می شود. گرچه با آمدن کامپیوترهای خانگی، بازیهای ویدیویی فراوانی عرضه شده است که فوتبال واقعی را در کامپیوتر شبیه سازی می کند.

 

 

 

 

منبع:سایت یوفا

بهار یک فوتبالیست اینجاست؛ شادی پس از گل

 

بهار یک فوتبالیست اینجاست؛ شادی پس از گل

 

 

image

اگر فکر می کنید رقابت در انتخاب نوع لباس در آغاز هر بهار فقط به شما اختصاص دارد و تنها این شما هستید که با انتخاب نوع پوشش خود ، سعی می کنید خود را در آغاز هر سال یک سر و گردن بالاتر از بقیه نشان دهید و زبانزد خاص و عام گردید ، سخت در اشتباه هستید.

گروه دیگری هم هستند که رقابتی بسیار شبیه به این مسابقه بهاری شما دارند و در تلاش هستند تا جلوه ای از یک حرکت نو را به نمایش بگذارند و خود را در ذهن ها ماندگار کنند. این گروه همان فوتبالیست هاهستند که در بهار خود یعنی همان زمانی که توپی را از خط دروازه عبور می دهند یک رقابت تمام عیار را در نشان دادن شادی پس از آن به نمایش می گذارند و باور کنید همان لذتی را می برند که شما در موقع پوشیدن لباس های نویتان در پای سفره هفت سین احساس می کنید.

این شادی ها در دهه های قبل از 70 میلادی یعنی آن زمانی که تلویزیونی به صورت امروزی وجود نداشت تا یک مسابقه فوتبال را به شکل فراگیر نشان دهد اهمیت آنچنان نداشت. اگر گلی به ثمر می رسید تمام آدم های کنار زمین از توپ جمع کن گرفته تا عکاس ها ، بازیکنان ذخیره و حتی تدارکات تیم حریف! به داخل زمین می ریختند تا مجالی برای نشان دادن شادی پس از گل برای شما نباشد. اما با قانون مند شدن بیشتر فوتبال و منع ورود این افراد به زمین کم کم فوتبالیست ها یاد گرفتند که چگونه پس از گل ها شادی کنند. اگر به عادت چندین سال گذشته ، صدا و سیما اقدام به پخش بازی های قدیمی کند  شما به چشمان خود خواهید دید که بازیکنان قدیمی حتی نمی دانستند که پس از گل می توانند در زمین بدوند و اکثرا در سرجای خود بالا و پایین می پریدند تا شما از شادی آن زمان آن ها خنده تان بگیرد. شاید در آن دوران زیبا ترین و معروف ترین شادمانی ها را بازیکنانی نظیر کاپلو ، جی جی ریوا و جورجیو کینالیا انجام می داند که پس از گلزنی یک شیوه را برای شادی انتخاب کرده بودند و دستان خود را به نشانه تشکر رو به آسمان می بردند. همچنین شادی یورگن کلیزمن پس از گل هایش یک حرکت ابداعی بود که هنوز هم توسط بازیکنان فوتبال انجام می شود و آن شیرجه زدن بر روی زمین چمن بود.

شادی های تاریخی دیگر در این ایام متعلق به مارادونا بود که برای اولین بار بوسه زدن بر آرم تیم و یا پرچم کشور را جا انداخت. رودی گولیت ضمن تکان دادن موهای منحصر به فرد خود رو به عقب می دوید و بازیکنان را به شادی بیشتر تهییج می کرد و فان باستن هم به حالت ورزشکاران رشته پیاده روی به شادی می پرداخت. شادی های پلاتینی و فالکائو هم در نوع خود بسیار جذاب بود که برای شادی از تابلوهای تبلیغاتی کنار زمین استفاده می کردند.

اما با شروع دهه نود که فوتبال بیشتر از همیشه در جهان رسوخ کرد و دیگر همه از دورترین نقطه جاده ابریشم تا شاخ آفریقا می دانستند توپ گرد و مستطیل سبز چیست شادی ها حال و هوایی تازه به خود گرفت. از شادی های معروف این سال ها می توان به شادی باتیستوتا بازیکن تیم فیورنتینا در دیدار برابر بارسلونا اشاره کرد که در برابر نزدیک به 90 هزار تماشاگر نیو کمپ انگشت اشاره خود را برابر بینی اش گذاشت تا از این طریق آن ها را وادار به سکوت کند. این شیوه جنجالی برای شادی پس از گل ، برای اولین بار توجه رسانه ها و سایر بازیکنان را به خود جلب کرد. از شادی های معروف دیگر در این زمان شادی دل وکیو بازیکن تیم رم بود که دستان خود را پشت گوشش می گذاشت تا تماشاگران با صدای هرچه بلند تر او را تشویق کنند. و شادی دیگر بازیکن تیم رم یعنی مونتلا که خود را به واسطه آن به هواپیمای یک نفره معرف کرده است.

اختراع شادی پس از گل تقریبا به یکی از لذت بخش ترین کارهای این رشته تبدیل شده است و همه منتظر هستند تا شیوه ای جدید از یک شادی توسط یک بازیکن اختراع شود. بعضی اوقات بروز شادی از گل زدن به خالی کردن خشم و نوعی تلافی مبدل می شود. همانند شادی فان بویمل در بازی رئال مادرید و بایرن در برابر تماشاگران تیم رئال که با اهانت به آن ها هم همراه بود و تا مرز محروم کردن این بازیکن هم پیش رفت و برخی دیگر هم عقیده های سیاسی و گاهی فاشیستی خود را با آن مطرح می سازند.

به هر شکل در اروپا رقابت در این قسمت هم به اوج خود رسیده است و شاید بتوان فاتح این رقابت در سالی که گذشت  فرانچسکو توتی بدانیم که بعد از باز کردن دروازه استرالیا در جام جهانی شادی جدید و عجیب دیگری را به دنیای فوتبال معرفی کرد. این رقابت در ایران هنوز به شکل جدی مطرح نشده است و بسیاری از گلزنان ایرانی برای شادی پس از گل خود برنامه خاصی ندارند و به صرف دویدن و در آغوش گرفتن همبازی های دیگر خود قناعت می کنند. شاید بتوان جنجالی ترین شادی پس از گل در تاریخ فوتبال ایران را به مهدی هاشمی نسب منصوب کنیم که پس از گلزنی به پرسپولیس با پیراهن استقلال تا مرز سکته هم پیش رفت و نزدیک بود جان خود را بر سر این گل با سکته قلبی فنا کند! علی دایی از اولین کسانی بود که در ایران برای شادی پس از گل خود برنامه داشت. او در زمانی که دارای سبیل های پر پشت بود ترجیح می داد انگشت اشاره خود را رو به آسمان کند و بدود اما پس از اینکه اصلاح صورت خود را تغییر داد شادی خود را هم به بالا پریدن و فریاد کشیدن بدل کرد.

در ایران شاید هچ کس به اندازه نیکبخت واحدی به شادی پس از گل خود اهمیت ندهد او تاکنون چند متد جدید برای این شادی عرضه کرده است که نمونه هایی از آن تبدیل کفش به موبایل ، چت کردن در وسط زمین فوتبال و نوشتن مشق در همین مکان بوده است. عجیب ترین شادی او پس از گلش با پیراهن استقلال در بازی با الاتحاد عربستان بود که پیراهن خود را در آورد و به سوی تماشاگران انداخت اما در کمال تعجب ، او داور را هم دریبل زد چراکه یک پیراهن دیگر در زیر آن بر تن کرده بود!! هرچند این شادی تقلیدی از شادی سینیوری بازیکن سال های دور فوتبال اروپا بود اما باعث شد که محبوبیت نیکبخت برای زدن گل دو چندان شود. او اکنون به در آوردن زبان پس از گل هایش قناعت می کند. دیگر بازیکنانی که در حال حاضر در ایران شادی مشخصی پس از گلزنی دارند ، رجب زاده و بیاتی نیا هستند که اولی سر خود را شروع به خاراندن می کند و دومی اصلا شادی نمی کند! و لقب جنجالی ترین شادی سال را هم می توانیم به ابراهیم تقی پور بازیکن صنعت مس دهیم که پس از گلزنی به تیم سابق خود یعنی استقلال اهواز به شدت متاثر شد و شروع به سر و سینه زدن خود کرد!! شادی که برای او جریمه هم به دنبال آورد. و همچنین شادی همراه با تحقیر آرش برهانی در بازی های آسیایی دوحه در بازی برابر چین که خشم یک میلیارد انسان چشم بادامی را برانگیخت!

این ها همه تنها بخشی از میلیون ها شادی است که در دنیای قوتبال انجام می گیرد گاهی این شادی ها در جهت نشان دادن عشق به تیم سابق خود هم به کار می رود که گریه باتیستوتا بعد از گلزنی به فیورنتینا و همچنین ادموند بزیک بعد از گلزنی به پرسپولیس نمونه هایی از این دست است.

هر فوتبال دوستی دوست دارد بهار بازیکنان فوتبال را در کمترین زمان ممکن ببیند تا به واسطه آن از زیبایی آن به اندازه کافی کیفور شود. درست همانند سایر مردم که در پای سفره هفت سین از بهاری شدن طبیعت لذت می برند.

از گلش با پیراهن استقلال در بازی با الاتحاد عربستان بود که پیراهن خود را در آورد و به سوی تماشاگران انداخت اما در کمال تعجب ، او داور را هم دریبل زد چراکه یک پیراهن دیگر در زیر آن بر تن کرده بود!! هرچند این شادی تقلیدی از شادی سینیوری بازیکن سال های دور فوتبال اروپا بود اما باعث شد که محبوبیت نیکبخت برای زدن گل دو چندان شود. او اکنون به در آوردن زبان پس از گل هایش قناعت می کند. دیگر بازیکنانی که در حال حاضر در ایران شادی مشخصی پس از گلزنی دارند ، رجب زاده و بیاتی نیا هستند که اولی سر خود را شروع به خاراندن می کند و دومی اصلا شادی نمی کند! و لقب جنجالی ترین شادی سال را هم می توانیم به ابراهیم تقی پور بازیکن صنعت مس دهیم که پس از گلزنی به تیم سابق خود یعنی استقلال اهواز به شدت متاثر شد و شروع به سر و سینه زدن خود کرد!! شادی که برای او جریمه هم به دنبال آورد. و همچنین شادی همراه با تحقیر آرش برهانی در بازی های آسیایی دوحه در بازی برابر چین که خشم یک میلیارد انسان چشم بادامی را برانگیخت!

این ها همه تنها بخشی از میلیون ها شادی است که در دنیای قوتبال انجام می گیرد گاهی این شادی ها در جهت نشان دادن عشق به تیم سابق خود هم به کار می رود که گریه باتیستوتا بعد از گلزنی به فیورنتینا و همچنین ادموند بزیک بعد از گلزنی به پرسپولیس نمونه هایی از این دست است.

منبع:پارس فوتبال

حذف تلخ بایرن مونیخ (عشقم) را به تمام بایرنیها والبته خودم خسته نباشید می گم به امید قهرمانی در بوندسلیگا.

مصاحبه با احمد رضا عابد زاده

عابدزاده:انصاریان و نیکبخت باید به هواداران رقیب احترام بگذارند تا حساسیت ها از بین برود
مردم بهترین قاضی هستند
زمان ما اینقدر حساسیت روی انتقال به تیم رقیب نبود
حواشی موجود در بین دو تیم استقلال و پرسپولیس به خاطر مانور خبری زیاد و وجود روزنامه های ورزشی فراوان است
آنها که بیماری من را به مسائل حاشیه ای نسبت می دهند همه را به کیش خود می پندارند
هرگز به عنصر شانس اعتقاد ندارم
گتدم ز گندم بروید جو زجو...
دهداری کلیه اش را هم به نیازمندان داد
دهداری نمونه یک انسان به تمام معنا بود

دهداری و پروین را بیش از همه درزندگی ورزشی ام دوست دارم و عکسهایشان را به صورت تابلو در خانه دارم
من به ورزش اعتیاد دارم
الان حدود 70 درصد سلامتی ام را بدست آورده ام
همین الان من می توانم برایتان چندن و چند نفر از همین نوع خبرنگاران را مثال بزنم که روزی با اتوبوس این طرف و آن طرف می رفتند اما حالا بیایید ببینید از بعضی  روشها چه زندگیهایی برای خودشان به هم زده اند و چه ماشین و خانه هایی دارند
شکر خدا من به هر چه که خواسته ام رسیده ام
هدف من کسب افتخار نبود  و من تمام تلاشم شادکردن دل مردم بوده است
مدرک A مربیگری AFC را  دارم
آرزویی جز سلامتی مردم ندارم

با وجود آنکه  بسیاری از  ما  حافظه تاریخی نداریم و خیلی زود زحماتی که گذشتگان برایمان کشیده اند را به بوته فراموشی می سپاریم اما شاید حس نوستالژی که هر کدام از ما نسبت به احمدرضای داستانهای هزار و یکشب فوتبالمان از پکن گرفته تا جوهور باروی مالزی و ملبورن کریکت گراند استرالیا و ژرلاند لیون و ...داریم او را تا حدودی در اذهان تک تک ماایرانیان جاودانه کرده است...تو گویی منتظر کوچکترین لغزشی از دروازه بانان حال حاضر فوتبال کشورمان هستیم تا آهی کشیده سرشک حسرت بخوریم و با خود زیر لب نجوا کنیم...نه...دیگر هیچ کس عقاب آسیا نمی شود....
در محبوبیت او همین بس که وقتی به علت عارضه مغزی در بیمارستان کسری بستری شد و پزشکان در محافل خصوصی تر گفتند که شانس زنده ماندن بیمار در چنین شرایطی یک در میلیون است دعای هزاران هزار ایرانی دوستدارش او را دوباره به ما داد...
وقتی به سراغش می رویم و می بینیم که باوجود خداحافظی اسمی از دنیای ورزش چنان ورزش می کند که گوئیا همین هفته دیگر باید در جام جهانی شرکت کند و رفتار حرفه ای او رابا سیاق بسیاری از ورزشکاران امروز مقایسه می کنیم خود می گوییم بی جهت نیست که هیچ کس عابدزاده نمی شود...

(توضیح اینکه این مصاحبه پیش از وفات مادر احمدرضا عابدزاده از ایشان گرفته شده است)

 

 

آقای عابدزاده الان همه می خواهند بدانند احمدرضا عابدزاده چه کار می کند؟

بنده الان مشغول زندگی عادی خودم هستم .جدای از کارهای بیزنسی که دارم معمولا بعداز ظهرها در باشگاه پارس از 3 ساعت تا 5 ساعت به ورزش( بدنسازی ) مشغول هستم.

سوالی که هنوز برای خیلی ها بی جواب مانده است در مورد همکاری شما با تیم امید است. بالاخره مشخص نشد این همکاری چرا مستمر نبود؟
این سوالی است که جوابش را من نباید بدهم.بنده از ابتدا خود را مانند یک سرباز می دانستم که باید به تیم ملی کشورم چه در زمان بازی کردن و چه حالا در نقش مربی خدمت کنم .من از همان آغاز همکاری با تیم امید برنامه خود را برای همکاری با سیموئز دادم اما به دلایلی که گفتنش شاید ارزشی هم نداشته باشد در نهایت بنده را حتی برای همراهی با تیم امید به مسابقات آسیایی قطر نبردند .


خب دلیل این نوع رفتار با شما چه بود؟بحثی که هست این است که لااقل می توانستند برای تهییج روحیه تیمی که از بازیکنان جوان تشکیل شده بود شما را با تیم همراه کنند.


عرض کردم این سوالی است که من نباید جواب بدهم.گرچه که معتقدم مردم دیر یا زود همه چیز را خواهند دانست و  شاید روزی خودم هم دلایل این مسائل را بازگو کنم.

خب کمی از این مسائل فاصله بگیریم و یک فلاش بک بزنیم به روزیکه در داربی 61 هواداران دو تیم شما را تشویق کردند.فکر می کنید دلیل این محبوبیت شما از کجا نشات می گیرد؟
 
باور کنید برای خود من الان هر دو تیم و هوادارانشان به یک اندازه عزیز هستند.این هم از لطف هواداران دو تیم است که به نظر من بهترین قاضی هستند و بهتر از هر کسی فردی را که برای تیم ملی و باشگاهشان زحمت کشیده و انواع مصدومیتها را هم به جان خریده می شناسند .من چه در زمانی که در استقلال بازی می کردم و چه آن روزهایی که برای پرسپولیس دروازه بانی می کردم همواره برای هواداران تیم حریف هم احترام قائل بودم و هدفم تنها این بود که با انجام وظیفه خودم دل هواداران را شاد کنم.

 

با توجه به توضیحاتی که دادید فکر می کنید بازیکنانی مانند نیکبخت و انصاریان که در این فص به تی های رقیب رفته اند باید چه راهکاری را در پیش رو داشته باشند که همانند شما برای هواداران دو تیم محبوب بمانند؟


خب ببینید شاید شاید بایستی با توجه به جایگاهی که این دو بازیکن طی شش  هفت سال بازی در تیم هایشان در جمع هواداران سرخابی کسب کرده اند به طرفداران حق داد که از رفتن این دو بازیکن به تیم رقیب ناراحت باشند.اما من معتقدم چنانچه هر دوی این بازیکنان سعی کنند اصل احترام به هواداران دو تیم را به یک اندازه چه در زمان حضور در زمین بازی و چه در مصاحبه ها حفظ کنند دیر یا زود هواداران شرایط جدید را قبول خواهند کرد. البته ببینید نباید این حقیقت را از نظر دور داشت که زمانیکه ما بازی می کردیم آنقدر که الان حساسیت وجود دارد با توجه به عدم تعدد روزنامه های ورزشی  حساسیت کاذب و جود نداشت و جدای از من به عنوان  مثال شاهرخ بیانی دو بار باشگاه خود را تعویش کرد و تازه بعد از حضور ناگهانی در پرسپولیس و گلزنی به تیم سابقش استقلال مجددا در فصل بعد به استقلال بازگشت بدون اینکه حساسیتهای آنچنانی ایجاد شود.

خب فکر می کنید دلیل این همه حساسیت در این روزها بر سر انتقالهای اینچنینی از کجا نشات می گیرد؟


همنطور که اشاره کردم مساله اصلی از وجود و تعدد روزنامه های ورزشی سرچشمه می گیرد.به واقع به خاطر حضور و ظهور روزنامه های فراوان ورزشی و مانور خبری که روی این دو تیم می شود حواشی موجود در این دو تیم بیشتر از گذشته شده است و مردم توجه بیشتری به کوچکترین مسائل هر دو باشگاه می کنند و همین عامل باعث می شود حساسیت ها خیلی بیشتر از دهه های پیش بر سر انتقال بازیکنان به تیم های رقیب بوجود بیاید.

یک سوال عجب!
بفرمایید...


احمد رضا عابدزاده به طلسم یا شانس معتقد است؟


(تعجب می کند و با سکوت منتظر می ماند)


 
این سوال را از آن چهت پرسیدیم که تقریبا همه می دانند که شما در سیزده داربی حضور داشتید درحایکه در هیچ کدام از آنها بازنده نبودید.فکر می کنید دلیل این مهم به چه مساله ای بر می گردد؟شانس؟طلسم؟یا حقیقتی دیگر...؟!


خب ببینید خود شما هم بهتر از هر کسی می دانید که دلیل این موفقیتها جدای از لطف خداوند از کجا نشات می گیرد.بنده چه در زمانی که بازی می کردم و چه حتی حالا شاید خیلی از کارهای عادی که خیلی از بازیکنان انجام می دهند را برای خود ممنوع کرده ام.شاید بسیاری از بازکنان باشند که تا دیروقت بیدار باشند اما بنده از همان اول سعی می کردم بیشترین تمرکز خود را روی ورزشم بگذارم..بنده برنامه ای که داشتم این طور بود که  در روز سه بار تمرین می کردم .یک بار صبح که به عنوان  تمرینات صبحگاهی به مدت یک ساعت تمرین می کردم و بعد از آن هم از ساعت 10 تا 12 داشتم و بعد از ظهر هم به همراه تیم سر تمرین حاضر می شدم .برنامه ای که هنوز که هنوز است کمابیش حفظ کرده ام و همین الان هم تقریبا روزی 7 ساعت در طی روز تمرین  دارم. شاید مهمترین دلیل موفقیت من(با شکسته نفسی می گوید البته اگر موفقیتی بوده باشد) این بوده که همه توان خود را به جای معطوف کردن به مسائل حاشیه ای به تیم معطوف  می کردم و با تمام وجود در خدمت تیم بودم.

اگرهیه تیم جام جهانی 98 بیندازی می بینیم که از آن تیم دایی سرمربی سایپاست , عزیزی در ابومسلم مشغول است, پیروانی در تیم ملی و تا همین چند وقت پیش خاکپور و استیلی هم در فولاد و پرسپولیس مربیگری می کردند و جدای  از آن قلعه نویی را می بینیم که با وجود آنکه شاید یک دهم شما هم افتخارات ورزشی ندارد حالا سرمربی تیم ملی است.سوالی که مطرح می شود این است که فکر نمی کنید عابدزاده با آن سابقه درخشانی که از وی سراغ داریم  به حق خود نرسیده است و حالا باید در پستی مهمتر از پست موقت و بی سرانجام مربیگری دروازه بانان تیم امید مشغول باشد؟


ببینید . من اینطور فکر نمی کنم. من معتقدم مهمترین مساله مملکت انسان است و هر شخصی در هر پستی که هست باید به این فکر کند که بایستی به مملکت خود خدمت کند.من هم چه در همان زمانی که بازی می کردم و چه موقعی که به عنوان مربی دروازه بانان تیم امید مشغول بودم هدفم خدمت به مملکتم بود و حالا هم با اینکه پستی ندارم عقیده ام تغییری نکرده است .امروز هم برای موفقیت کشورم در هر موردی دعا می کنم و به عنوان یک ایرانی در شغلی هم که دارم باری پیشرفت کشورم تلاش می کنم. برای من مهم این است که نام ایران مطرح باشد حالا چه من پستی داشته باشم چه نداشته باشم.

دوباره می خواهیم برگردیم به سالهای دور...این لقب عقاب آسیا از کجا آمد؟


این هم از لطف مردم نسبت به من سرچشمه می گیرد.مطمئنا بنده خودم که نمی توانم برای خود لقبی بگذارم...تقریبا بعد از مسابقت آسیایی 90 پکن بودکه مردم به جهت لطفی که داشتند این عنوان را برای من انتخاب کردند.


الان لیگ به روزهای هیجانی خود رسیده است.خصوصا که بعد از آنکه سایپا با اختلاف 8 امتیازی در صدر بود چند تساوی را کسب کرد و از آن طرف استقلال به چند برد متوالی رسید.فکر می کنید امسال قهرمان به کدام تیم می رسد؟


خب آنهایی که من را می شناسند می دانند که زیاد اهل پیش بینی  نیستم.به قول معروف فوتبال یک توپ است و دروازه و ممکن است هر اتفاقی بیفتد.اما خب می توان گفت شانس اصلی را همین دو تیم سایپا و استقلال دارند.


این روزها دایی در سایپا چه به عنوان مربی و چه بازیکن دوباره در اوج است و به قول معروف آقایی می کند...اما بسیاری معتقدند دایی چه حالا به عنوان بازیکن- مربی و چه پیش از این به عنوان بازکن همواره شانس داشته است و بسار بیشتر از آنچه لایقش بوده به واسطه شانس بدان دست پیدا کرده است.نظر شما چیست؟


ببینید من هرگز به عنصر شانس اعتقاد ندارم.هر کسی به واسطه تلاشی که می کند نتیجه می گیرد.این نمی شود که ما هر کسی را که موفق می شود به شانس وی مرتبط بدانیم.گتدم ز گندم بروید جو زجو...

بدون شکسته نفسی می خواهیم از زبان شما بشنویم که برترین دروازه بان تاریخ فوتبال ایران کیست؟

(با خنده)باز هم این را باید از مردم بپرسید..

خب شما هم یکی از همین مردم هستید.نظر شما چیست؟


به نظر من نمی توان به این سادگی این سوال را جواب داد.باید به نتایج و افتخارات هر بازیکن مراجعه کرد و پاسخ گرفت.از نظر من آقایان حجازی,قلیچ , اصلی,سلطانی,غلامپور و ... همه دروازه بانان خوبی بودند.


ذر بین صحبتهایتان اشاره کردید که در روز حدود 7 ساعت ورزش می کنید که شاید به جرات باید گفت بازیکنان شاغل در لیگ هم اینقدر تمرین نمی کنند.واقعا برای همه سوال است که شما با چه انگیزه ای اینقدر تلاش می کنید؟


ببینید این برای من دقیقا یکجور اعتیاد شده است.من عاشق ورزش کردن هستم و مانند یک تفریح به آن نگاه می کنم و اگر یک روز تمرین نداشته باشم حالم بد می شود و نمی توانم بخوابم.این حالت را از 12 سالگی داشته ام و از همان زمان  اینگونه عشق ورزش داشته ام.

در مورد بیماری شما و مشکلی که برایتان بوجود آمد شایعات فراوانی هنوز که هنوز است به گوش می رسد.یک بار برای همیشه بگویید این شایعات چقدر درست است؟

شاید خیلی ها شنیده باشند که مثلا عابدزاده مست بوده یا معتاد شده بوده و یا در فلان مهمانی حاضر شده بوده که دچار سکته و مسائل بعد از آن شده است.من باید بگویم کسانی که این شایعات را درست می کنند همه را به کیش خود می پندارند و با توجه به سابقه خودشان و کارهایی که خودشان کرده اند خیال می کنند دیگران هم همانند آنها هستند.خدا می داند که من از همان اول فقط دنبال  ورزش بوده ام.علت بیماری من را می توانید از دکتر عباسیون یا دکتر رازی و چه از پزشکان بیمارستان کسری که در آن بستری بودم بپرسید.من از پزشکان که علت این بیماریم راپرسیدم گفتند اتفاقی که برای من افتاده است ممکن است در هر یک میلیون نفر برای شخصی رخ دهد.گویا یکی از رگهای مغز من دچار لختگی خون شده  که علت آن ناشی از فشار عصبی فراوان و همچنین فشاری که در زمان بازی کردنم روی اعصابم وارد می آمده  بوده است.به گفته پزشکان در این موردی که برای من اتفاق افتاده است مرگ حتمی  است اما به جهت دعای خیر مردم و همچنین توان جسمانیم که بواسطه ورزش مداوم بدست آورده بودم خداوند لطف کرد و مجددا به من امکان زندگی داد.مثل همیشه خدا را شاکر هستم و از مردم هم بابت دعا ها و لطف همیشگیشان ممنونم.

الان فکر می کنید چند درصد به شرایط بهبود رسیده اید؟

حدود 70 درصد.

همیشه و در همه مصاحبه هایتان شما از مرحوم دهداری به عنوان تاثیرگذارترین مربیتان نام برده اید.دلیل این همه تعلق خاطرتان به ایشان چیست؟

من در تمام زندگی ورزشی ام با مربیان بسیاری روبرو شده ام و از هر کدام درسهای فراوانی گرفته ام.از دهداری گرفته تا آقایان پروین , ابراهیمی و ...اما دهداری و بعد از آن پروین برای من بیشترین ارزش را داشته اند.دهداری جدای از آنکه در زندگی ورزشی ام خیلی به من کمک کرد و در زمانیکه بازیکن جوانی بیشتر نبودم به من اطمینان کرد و من را به عنوان دروازه بان اصلی تیم ملی انتخاب کرد از لحاظ اخلاقی و جوانمردی روی من خیلی تاثیر گذاشت.شما ببینید...بی جهت که کسی را معلم اخلاق نمی گویند؟ شاید خیلی ها ندانند که ایشان به عنوان مثال یکی از کلیه های خود را به یک بیمار نیازمند بدون هیچ چشمداشتی هدیه کرد..خب این یعنی چه؟دادن کلیه که دیگر شعار نیست؟شاید خیلی ها در شعار دادن خیلی اخلاق گرا باشند و مدعی اخلاق گرایی اما به عمل که می رسد پا پس می کشند اما دهداری در تمام دورانش با وجود ناملایمتهایی که با وی شد و متاسفانه بی حرمتی هایی که در آن زمان به ناحق درحقش روا شد نمونه یک انسان به تمام معنا بود.

جایاز دهداریکدامی از مربیان تاثیر فراوانی در زندگیتان داشته است؟


این را که به شما می گویم شاید خیلی ها ندانند.من برای خودم دو عکس را تابلو کرده ام و برای خودم دارم. یکی آقای دهداری و یکی هم آقای پروین.شاید بعضی از روزنامه ها بگویند که من به جهت کنارگذاشته شدنم از پرسپولیس از مثلا آقای پروین ناراحتم.اما باید بگویم اینها همه حرف روزنامه هاست و من واقعا و از صمیم قلب جدای از مرحوم دهداری به آقای پروین علاقه دارم.

یک نقل قول از شما شنیده ایم که اگر من به بعضی از روزنامه نگاران باج می دادم می گذاشتند با همان پای مصدومم تا 40 سالگی در تیم ملی باشم.این نقل قول را ایید می کنید؟

بله!همین الان من می توانم برایتان چندن و چند نفر از همین نوع خبرنگاران را مثال بزنم که روزی با اتوبوس این طرف و آن طرف می رفتند اما حالا بیایید ببینید از همین روشها چه زندگیهایی برای خودشان به هم زده اند و چه ماشین و خانه هایی دارند.البته من روی سخنم با همه خبرنگاران نیست اما متاسفانه هستند خبرنگارانی که اگر من به آنها باج می دادم تا 40 سالگی راحت می توانستم  بازی کنم و آب هم از آب تکان نخورد.ناگفته نماند که فقط در ایران اینجوری نیست و این نوع خبرنگاران در همه جای دنیا هم هستند. خب شاید باید گفت این هم حق آنهاست چون بالاخره به همین جهت هم زحمت کشیده اند!!

فکرمی کنید امیر پسرتان یا محمد پسر آقای پروین می توانند روزی جا پای شما بگذارند؟

خب این به خود این جوانها بر می گردد که تا چه حد تلاش می کنند.ما هم هرچه داریم برای تعای اینها تلاش می کنیم اما این دیگر به خودشان بر می گردد که تا چه حد بتوانند موفق باشند و حتی باعث افتخار ما هم باشند.

احمد رضا عابدزاده چه آرزویی داشته که به آن نرسیده و چه آرزویی دارد که می خواهد به آن برسد؟


شکر خدا من به هر چه که خواسته ام رسیده ام و تقریبا هر افتخاری که یک بازیکن در ایران و آسیا می توانسته است به آن رسیده ام.چه در سطح باشگاهی و چه در سطح ملی...اما باور کنید هدف من کسب افتخار نبود  و من تمام تلاشم شادکردن دل مردم بوده است و الان هم آرزویی جز سلامتی مردم ندارم.

آیا دوست دارید که روزی مربی تیم ملی بشوید؟

فقط به گفتن من نیست.من تلاش خودم را می کنم دیگر بقیه اش به انتخاب دگران مرتبط  است.من الان مدرک A مربیگری AFC را هم دارم.

ماجرای آن گلی که استاد اسدی در جوهور باروی مالزی در اوایل باز با ژاپن به دروازه خودی زد چه بود؟


(می خندد)خب شاید در آن شرایط استرس زا ,در آن هوای بارانی و شرجی,زمین خیس و ...این اتفاق عادی بود.استاد اسدی در همان اولین حمله ژاپن توپی را که روی دروازه ما آمد را با یک شیرجه عالی تبدیل به گل کرد و معلوم نشد به چه دلیل گل به آن زیبایی را داور مردود اعلام کرد(می خندد)البته گویا آفساید اعلام شده بود.بعد از آن صحنه استاد اسدی به من گفت می خواستم آمادگی ات را تست کنم!!

در بازی استرالیا فکر می کردید که ایران به جام جهانی برود؟


باید بگویم همه اش لطف خدا و دعای مردم بود.وقتی همه مردم یک دل با هم دعا می کردند خدا هم به ما لطف کرد و نهایتا به جام جهانی رفتیم.

حرفی اگر مانده بفرمایید.


همانطور که گفتم آرزوی من سلامتی مردم و موفقیت ایران عزیز است....

عادل،تنها پسر فوتبالی خانواده فردوسی پور

عادل،تنها پسر فوتبالی خانواده فردوسی پور

 

small font medium font large font
image
رفت؛ هیچ‌وقت پشت سرش رو هم نگاه نکرد. یکی از دوستانش در روزنامه ابرار ورزشی، هنوز هم ناامید نشده و هرازچندگاهی با شماره همراه او تماس می‌گیرد.

اتفاق جدیدی نمی‌افتد، منتهی او دیگر تلفن‌های روزنامه ابرار را جواب نمی‌دهد. کسی نمی‌داند چه بین او و روزنامه‌ای که فعالیتش را در آن آغاز کرد گذشت اما او حالا دیگر جواب نمی‌دهد.

عادل فردوسی‌پور اما هیچ‌وقت نمی‌تواند «90» را دوست نداشته باشد؛ برنامه‌ای که از ذهن او متولد شد و تا آنجا پیش رفت که کمتر علاقه‌مندی در فوتبال وجود دارد که ترجیح دهد دوشنبه شب را در خواب باشد تا جلوی صفحه تلویزیون. او از برنامه‌اش لذت می‌برد؛ شاید بیش از گزارش‌کردن یک بازی؛ «آره! ترسناک‌بودنش هم جالبه. همین که یک چیزی بگیم که دعوا بشه، یک چالشی ایجاد می‌کنه که جالبه. به نظرم، این یک ترس لذتبخشه».

کمی هم کمتر، به گزارش‌کردن روی خوش نشان می‌دهد: «وقتی بازی‌ها خوب باشند، گزارش می‌چسبه. برای من باشگاه‌های انگلیس از همه لذتبخش‌تره. از این کارم لذتی می‌برم که مطمئنم تو رشته‌ای که درسش رو خوندم، نمی‌تونستم این لذت رو ببرم».

من قرمزم یا آبی؟
او گزارشگر بی‌طرفی است؟ بسیاری از پرسپولیسی‌ها می‌گویند او استقلالی است. استقلالی‌ها هم بر عکس. هر کدام هم برای خودشان دلیل دارند.

اگرچه به نظر می‌رسد او در دوره‌ای که در دانشگاه شریف درس می‌خوانده پرسپولیسی بوده و آنها که از نزدیک می شناسندش می دانند که زمانی پرسپولیسی تیری بوده است ولی امروز اصلا حاضر نیست به طرف خاصی متمایل شود؛ «واقعا اینجا فضا این‌قدر باز نیست که یه گزارشگر بگه من قلبا طرفدار کدوم تیم هستم. اینجا فوتبال دوقطبی است. بگی قرمزم یا آبی، نصف مملکت با تو بد می‌شن. البته الان دیگه اصلا برام فرقی نمی‌کنه. الان واقعا بی‌طرفم. گزارشگر، یه ذره به یک تیم گرایش داشته باشه، تو کارش تاثیر می‌ذاره».

اما این مورد اصلا شامل حال تیم ملی نمی‌شود. نمی‌توان گفت که او مثل یک تماشاگر می‌تواند به‌راحتی و به هر طریقی ابراز احساسات کند اما بی‌طرفی هم معنایی ندارد؛ «به هر حال در این جور موارد، حتی استرس هم ایجاد می‌شه. اگه بگم در مورد پیروزی یا باخت تیم ملی کشورم بی‌احساس و بی‌طرف هستم حتما دروغ گفته‌ام. مسلما ما باید توی کار گزارش بی‌طرف باشیم ولی آن احساسی که انسان در مورد کشور خودش داره، مانع اصلی کاره».

سوتی‌های عادل
بهتر است کمی هم در مورد اشتباهات عادل فردوسی‌پور در کار گزارش بدانیم؛ چیزی که به قول خودش «سوتی» نام دارد؛ «سوتی زیاد دارم. بهترینش هم این بود که توی برنامه، حدود 2ساعت تموم با آقای حاج‌رضایی بودیم و من موقع خداحافظی گفتم خب من از آقای نصیرزاده که 2ساعت با ما همراه بودن تشکر می‌کنم. اصلا اون شب، هنگ کرده بودم».

با این حال، شاید این مشکل اساسی فردوسی‌پور نباشد. بیشتر، از تندصحبت‌کردن عادل شاکی هستند تا اشتباهاتش. او هنوز هم با وجود اینکه بهتر از گذشته صحبت می‌کند اما گاهی اوقات کنترل از دستش خارج می‌شود؛ «از بچگی این‌طور بودم. خیلی هم تمرین کردم و بازم دارم تمرین می‌کنم که این‌طور نباشم ولی در کل، خیلی تند صحبت می‌کنم».

البته او هیچ‌گاه هیچ تکنیک خاصی را برای گزارش‌کردن نیاموخته است؛ «هنوز خیلی چیزهاست که باید یاد بگیرم، چون هیچ دوره خاصی ندیده‌ایم و همه هنرمون چیزهای ذاتی و بیشتر خلاقانه است. هیچ وقت به طور اصولی بهمون یاد داده نشده که باید چیکار کنیم و هیچ کلاس خاصی زیر نظر مربی‌های داخلی و خارجی برامون نذاشتن».

او حتی می‌تواند آرزو کند که در بازی‌های ملی روی سکوی تماشاگران بود؛ «... و مثل او بالا و پایین بپرم».

انتقاد نمی‌شود
همیشه حسرت انتقاد کردن گزارشگران خارجی را می‌خورد: «این قدر که گزارشگران خارجی به‌راحتی از بازیکنان انتقاد می‌کنن که ما نمی‌تونیم بکنیم. سه سال پیش تو بازی منچستر – رئال وقتی گری نویل دوکارته شد، گزارشگر بازی گفت من مطمئنم خیلی از طرفداران منچستر خوشحال شدن که گری نویل دواخطاره شد. اگر شما چنین چیزی رو در مورد بازیکن x پرسپولیس یا استقلال بگویی، پدرت رو درمی‌یارن؛ حتی اگه بدترین بازیکن زمین باشه».

او بارها چوب همین مساله را خورده است. 2فصل پیش علی پروین حسابی از خجالت عادل فردوسی‌پور درآمد و مسلما او تا مدتی سوژه داغ شعارهای تماشاگران در ورزشگاه کارگران بود. امیر قلعه نویی هم کم، آهن داغ انتقاد را روی تن او نگذاشته و حالا و در آخرین مورد، خداداد عزیزی – مرد همیشه شاکی فوتبال – پس از کسب نتیجه ناخوشایند ابومسلم برابر مس کرمان، چنان از این گزارشگر تلویزیونی انتقاد کرد که گویی او در تمامی بدبختی‌های ابومسلم نقش دارد.

 با این حال، کمتر دیده می‌شود که او در برنامه تلویزیونی90 یا حتی گزارش‌هایش مصحلت‌اندیشی پیشه کند: «خودم سعی می‌کنم هر چیزی به ذهنم می‌رسه بگم و تا جایی که نترسم می‌گم. بعضی‌ها بهشون برمی‌خوره. بعضی‌ها چیزهای دیگری می گن و البته خودسانسوری هم هست».


فقط فوتبال
بی‌طرفی باعث نمی‌شود که او به فوتبال بی‌تفاوت باشد. یکی از علاقه‌مندی‌های اصلی او در زندگی، پرداختن به فوتبال است؛ از فوتبال‌بازی‌کردن و تماشاکردن، تا مجله‌های خارجی فوتبال و اینترنت؛ «می‌شه گفت از 24ساعت، 12ساعت در حال دیدن فوتبال، خواندن اخبار فوتبال و کارکردن روی فیلم‌های فوتبالی هستم.

 اصلا فوتبال تمام زندگی منه». همسر عادل فردوسی‌پور شرایط را پذیرفته: «او کاملا پذیرفته که قراره با کی زندگی کنه. من کار خودم رو می‌کنم و برایم خیلی جدیه. هر اتفاقی بیفته من باید فوتبالم رو ببینم. همه هم می‌دونن وقتی فوتبال می‌بینم، نباید کاری به کار من داشته باشن».

فیلم دیدن من

یکی از علاقه‌مندی‌های سابقش سینما بوده. البته الان تنها علاقه‌مندی‌اش«90» و فوتبال است و بس. شاید هم دیگر حوصله‌اش را ندارد که به سینما برود؛ «نه دیگر! اصلا حوصله‌اش رو ندارم. واقعا نمی‌تونم بشینم پای تلویزیون و یه فیلم رو تا آخر ببینم».

کلاس‌های زبان عادل
زبان انگلیسی! علاقه عجیبی به زبان داشت. از کلاس اول دبیرستان در کلاس‌های زبان نام‌نویسی کرد. سال آخر دبیرستان به خاطر کنکور، زبان را رها کرد اما بعدا وقتی برگشت، تا پایان کار را ادامه داد. سال سوم دانشگاه، زبان تمام شد: «کلاس‌های استادی‌اش رو هم قبول شدم اما کارم تو تلویزیون بیشتر شده بود و تصمیم گرفتم نرم».

اغلب کارهای ترجمه‌ای را خودش انجام می‌دهد. زبانش آنقدر خوب بود که در دوره‌ای در دانشگاه تدریس می‌کرد و البته در کلاس‌های زبان. باورتان می‌شود عادل فردوسی‌پور معلم زبان‌تان باشد؟ اما اگر دوست داشته باشید بدانید کلاس‌های زبان عادل چگونه می‌گذرد، یک نفر برای‌تان زحمتش را کشیده: "تا حالا سر کلاس‌های عادل فردوسی‌پور رفتید یا نه؟ خوب اگر نرفتید، هیچ اشکالی نداره و چیز خاصی رو از دست ندادید؛ به جز یک سری اطلاعات فوتبالی."

 از اول جلسه که پسرا می‌پرسن استاد از فوتبال چه خبر و همین سوال کافیه که عادل‌خان شروع کنه به سخنرانی و یک مدت مدیدی پشت سر این بازیکن و اون تیم و اینا بگه و اطلاعات رو کنه. خلاصه بعد از همه این حوادث، جناب عادل‌خان شروع می‌کنن به انگلیسی‌صحبت‌کردن و درس‌دادن که خب صد البته طرز حرف زدنش اصلا به انگلیسی حرف زدن نمی‌خوره ولی جدا از اینها، آدم ذاتا مهربونیه؛ مثلا بعد از کلاس با دقت می‌شینه به همه سوالا جواب می‌ده...».

خودش هم در مورد کلاس‌های زبانش می‌گوید: «بالطبع حرف‌هایی پیش می‌یاد ولی اصولا از یک ساعت و نیم زمان کلاس فقط ده تا پانزده دقیقه!».

زندگی بدون فوتبال
راستش از محله‌ای در غرب تهران شروع شد؛ شهرآرا. مهرماه سال 1353 بود که عادل به دنیا آمد؛ در خانواده‌ای که پدرش مهندس برق بود و یک خواهر و یک برادر داشت. فضای خانه مسلما فضای فوتبالی نبود و او به دلیل علاقه‌اش به فوتبال، بچه سر به راه خانه محسوب نمی‌شد. دبستان را در مدرسه ذوقی، راهنمایی را در مدرسه طالقانی و دبیرستان را... البرز. بچه درس‌خوانی بود؛ آن‌قدر درس‌خوان که با معدل بالای 18 دیپلم گرفت اما فوتبال هیچ‌وقت از سرش نیفتاد. شاید به همین خاطر هم بود که پدر با او کاری نداشت. بعد هم در دانشگاه صنعتی شریف در رشته مهندسی صنایع قبول شد و تا پایان فوق لیسانس ادامه داد.

سال سوم دانشگاه تصمیم گرفت به علاقه‌مندی‌اش یعنی کار خبری بیشتر بپردازد. به دفتر روزنامه ابرار ورزشی رفت: «من علاقه دارم کار کنم؛ مطلب بنویسم». اردشیر لارودی سردبیر آن‌وقت ابرار ورزشی از او در مورد حیطه کاری‌اش پرسید: «ترجمه»! یک متن داد دستش و خداحافظی کرد؛ «فردا صبح اول وقت رفتم دفتر روزنامه. کارم رو تحویل دادم و بعد از چند روز کارم رو شروع کردم».

سال 1372 بود. او کارش را شروع کرد. اما بی‌شک بزرگ‌ترین علاقه‌مندی‌اش حضــــــــور در صداوسیما بود. او به قول خودش «n»دفعه تست داد و در نهایت قبول شد؛ «اوایل هم مثبت بود اما می‌گفتن صدات جوونه؛ پخته نیست. آخرین باری که تست دادم، اواخر سال‌1373 بود». او در تست قبول شد و کار روزنامه را رها کرد و رفت. رفت که رفت...گرچه که الان هنوز هم هر از گاهی کار مطبوعاتی را انجام می دهد...همانطور که بازدیدکنندگان پارس فوتبال هر چند وقت یک بار مطالب جادویی او را روی خروجی اولین پایگاه تخصصی فوتبال ایران می خوانند.        منبع:پارس فوتبال 

قهرمانان از آغاز تا کنون

قهرمانان از آغاز تاکنون !

این لیست تهیه شده نشاندهنده امار قهرمانی در جام قهرمانان اروپا میباشد

1956 رئال مادرید 1973 آژاکس 1990 ای سی میلان
1957 رئال مادرید 1974 بایرن مونیخ 1991 ستاره سرخ بلگراد
1958 رئال مادرید 1975 بایرن مونیخ 1992 بارسلونا
1959 رئال مادرید 1976 بایرن مونیخ 1993 مارسی
1960 رئال مادرید 1977 لیورپول 1994 ای سی میلان
1961 بنفیکا 1978 لیورپول 1995 آژاکس
1962 بنفیکا 1979 ناتینگهام فارست 1996 یوونتوس
1963 ای سی میلان 1980 ناتینگهام فارست 1997 دورتمند
1964 اینترمیلان 1981 لیورپول 1998 رئال مادرید
1965 اینترمیلان 1982 آستون ویلا 1999 منچستر یونایتد
1966 رئال مادرید 1983 هامبورگ 2000 رئال مادرید
1967 سلتیک 1984 لیورپول 2001 بایرن مونیخ
1968 منچستر یونایتد 1985 یوونتوس 2002 رئال مادرید
1969 ای سی میلان 1986 استوا بخارست 2003 ای سی میلان
1970 فاینورد 1987 پورتو 2004 پورتو
1971 آژاکس 1988 ایندهوون 2005 لیورپول
1972 آژاکس 1989 ای سی میلان 2006 بارسلونا

قهرمانی بارسای کبیر رو به همه شما فوتبال دوستان تبریک می گم                     http://direct.blogfa.com   

مصاحبه با جواد خیابانی

فوتبال برای زندگی یا...؟!(مصاحبه با جواد خیابانی)

 

small font medium font large font
image

اشاره: جواد خیابانی یکی از چهره های موفق گزارش تلویزیونی فوتبال کشور است که علی رغم این که اکنون کار گزارش فوتبال را به طور حرفه ای انجام می دهد، دل چندان خوشی از توپ و فوتبال ندارد. او قبلاً بازی زیبا و زیبایی های فوتبال را از دور ستایش می کرد. ولی اکنون که در این دنیا غوطه ور شده است. زیاد هم به آن اعتنا نمی کند. جواد خیابانی دانشجوی فوق لیسانس رشته متالورژی است و به گفته خودش، فوتبال در رسیدنش به سطح فوق لیسانس هفت سال تاخیر ایجاد کرده است. او سال 75 همکاری خود را با تلویزیون آغاز کرد و نخستین بازی ای که گزارش آن را به عهده داشت یک بازی ایتالیایی بود. ..و شاید به همین دلیل است که به گزارش های فوتبال ایتالیا هم تعلق خاطر بسیار دارد.

آقا جواد، این بار نه به عنوان کارشناس همکار در خبرگزاری تخصصی فوتبال ایران ،پارس فوتبال دات کام که به عنوان طلایه دار سبکی جدید در گزارشگری فوتبال ایران در خدمتتان هستیم! به عنوام اولین سوال : علاقه مندان به فوتبال می خواهند که در تمام بازی ها یک کارشناس فوتبال کنار شما باشد. در حالی که در خیلی از بازی های رده پایین کارشناس را کنارتان نمی بینیم.

 هر وقت که شبکه از ما خواسته که کارشناسان کنار ما باشند ما قبول کرده ایم و با کمال میل کنارشان نشسته ایم. برعکس، من فکر می کنم کارشناس ها همیشه می آیند کنار من می نشینند.

در بازی های نه چندان حساس بیش تر این خلا دیده می شود.

بله. بازی هایی که کیفیت و حساسیت زیادی ندارند قطعاً نیازی هم به کارشناس ندارند. ولی من فکر می کنم مخاطبان فوتبال زیاد دوست ندارند و مایل هم نیستند که در بازی های خوب بحث های کارشناسی زیاد مطرح بشود و یک بازی را با شنیدن حرف های یک کارشناس خراب ببینند. بهترست آن ها بازی را کامل ببینند و بعد بحث کارشناسی را به همراه بازی ضبط شده ارائه بدهیم. آن ها هم اکثراً دوست دارند یک بازی گزارش بشود و بعد از یک فراغت چهار- پنج ساعته مباحث مربوطه را بشنوند و یا ببینند. ما چهار- پنج سال پیش در شبکه یک همین کار را می کردیم.

مباحث کارشناسی بعد از بازی کاربرد بیش تری دارد؟

 به هر حال، باعث می شود که ما بیش تر در برنامه خودمان را جمع و جور کنیم. نظرخواهی از چندکارشناس خبره و برجسته فوتبال کشورمان درباره آن بازی... آن هم با یک فاصله چند ساعته... منطقی ترست.

از شما انتظار می رود که خیلی از حوادث کوچک و بزرگی را که در حاشیه بازی می بینید برای بینندگان گزارش کنید. چرا نمی کنید؟

 اگر این کار را می کردم و آن چیزها را می گفتم، خود شما الان می پرسیدید که چرا این قدر موقع گزارش کردن حاشیه می روید! حاشیه ها و پشت صحنه ها برای مردم خیلی جالبست. ولی خیلی ها هم هستند که می خواهند فقط فوتبال را تماشا کنند، توپ زیر پای علی دایی است و دارد به سمت دروازه حریف حرکت می کند؛ من این جا نمی توانم از چیزی دیگری حرف بزنم.

ولی در وقت های مرده که می توانید.

 در وقت های مرده و تا آن جا که میسر بوده گفته ایم. ضمن این که خیلی وقت ها من از کارگردان تلویزیونی آن بازی عقب می افتم. در بازی عربستان و ایران کارگردان( آقای بلوکات) آخر بازی به من گفت: خیابانی من دوبار تصویر مربی تایلند را که در استادیوم نشسته بود به تو دادم. چرا حرفی درباره او نزدی؟ و من به کارگردان گفتم: ببخشید من آن تصویری را که فرستادید، ندیدم.

 آن موقع چه کار می کردید؟

 محو بازی بودم و چشم از مونیتور روبه روی خودم برداشته بودم.

 پس، گاهی بازی حواس شما را از مونیتور پرت می کند.

بله، گاهی پرت می کند... ولی خب، باید به خاطر داشته باشیم که من دارم به خاطر آن تصاویر گزارش می کنم. و اگر بخواهم خارج از آن تصاویری که ارسال می شود برای بیننده حرف بزنم. تماشاگر حرف و تصویر را قاطی خواهد کرد.

 این مشکل چگونه برای شما آسان تر خواهد شد؟

در بازی های خارجی- که من رفته ام و دیده ایم- معمولاً سه تا مونیتور در کنار و روبه روی گزارشگر وجود دارد، و او به هر طرف که نگاه کند بازی را در روبه روی خود از یکی از مونیتورها خواهد دید، این شیوه و تجهیزات فنی کاملتر کار را آسان تر خواهد کرد.

در تحلیل هایی که وسط دو نیمه بیان می شود، اطلاعات مربوط به وضعیت دو تیم در یک جدول نشان داده نمی شود و فقط یک سری اطلاعات شفاهی به بیننده عرضه می شود. آیا امکان دارد پیش از شروع و میان دو نیمه. و در زمان های مرده بازی این جدول اطلاعاتی بارها به مردم نشان داده شود یا در پشت سر مجری و گزارشگر باشد؟

 اگر تهیه کننده ای اطلاعاتی را بخواهد، من حتماً ارائه می دهم. حرف و تذکر شما درستست. ما هم از همین جا از تهیه کننده ها می خواهیم که چنین چیزهایی را از ما بخواهند.

آیا همان طور که هنگام گزارش مشهودست، عاشق توپ و فوتبال هستید؟

 نه، الان نیستم... روزگاری خیلی شیفته فوتبال خوب و زیبا بودم و تیم ها و بازیکنان معروف خیلی برایم دوست داشتنی بودند( و هنوز هم دوستشان دارم) منتها دیدن مسائل حاشیه ای فوتبال و پشت صحنه ای که من از فوتبال می بینم- و خیلی ها نمی بینند- موجب شده که دیگر نسبت به فوتبال آن احساسات گذشته را نداشته باشم.

برای مردم هم این چیزها را توضیح می دهید؟

وقتی از من درباره فوتبال می پرسند به آن ها می گویم شما فوتبال را در همان نود دقیقه تماشا کنید و به اتفاقات قبل و بعد آن کاری نداشته باشید.

 آن اتفاق ها شیرین اند یا تلخ؟

تلخ...

برای شما تلخ ست؟

 اگر مردم هم بعضی از ماجراهای پشت صحنه فوتبال خودمان و حتی فوتبال دنیا را ببینند این طور عاشق آن نخواهند بود.

الان چه حسی به فوتبال دارید؟

با دیدن این چیزها آدم از فوتبال زده می شود و من گاهی فکر می کنم آن چیزی که من این قدر آن را دوست داشتم چرا این طوری ست؟ از دور دل می برد و از جلو زحله!

با این حال پای بند آن هستید؟

پای بند آن نیستم... الان دیگر این کار و حرفه من است. فقط راجع به بازی های تیم ملی ست که مسئله برایم فرق می کند. آن جا دیگر رنگ من مطرح است که رنگ کشورم است.

 چرا انسان ها این قدر به توپ عشق می ورزند؟

 برای این که فوتبال تکراری نیست. از میلیون ها بازی که در سطح دنیا انجام شده، شما دو بازی شبیه به یکدیگر پیدا نمی کنید. این دلیل جاذبه فوتبال و فرق فاحش آن با دیگر رشته هاست. از طرف دیگر، توپ جای خیلی از چیزها و کمبودها را در زندگی انسان ها پر می کند.

 کار گزارش کردن مسابقه های ورزشی آن هم در زیر ذره بین میلیون ها چشم، به نظر شما یکی از مهم ترین شغل های دنیا نیست؟ آیا شما همکارانتان پر مسئولیت ترین و حساس ترین شغل تلویزیونی و رادیویی را انتخاب نکرده اید؟

عیب ندارد آن را پذیرفته ام؛ با تمام سنگینی مسئولیت هایش. و سعی می کنم با رفع نقایص کارم، چشم های بیننده برنامه هایم را بیش تر کنم.

 شما گاهی وسط بازی حرف هایی هم می زنید که به مذاق خیلی ها خوش نمی آید. مثل همان جملات معروفی که در بازی ایران و عربستان زمزمه کردید و گفتید" باختن که دیگر ناراحت شدن ندارند". نظرتان درباره این گونه جملات و عبارات در حین گزارش ها چیست؟ از دستتان در می رود یا این که...

من یکی- دو روز قبل از این بازی به تمام دوستان خودم گفته بودم که اگر تیم ایران به عربستان گل بزند- که مطمئن هستم گل می زند- این گل را با فریاد گزارش خواهم کرد. چند ساعت قبل از حرکت به سمت ورزشگاه با مجری برنامه، آقای یعقوبی، در این باره صحبت کردم و گفتم می خواهم برای گل ایران داد بکشم. او گفت: جواد برای گل دوم داد بکش. گفتم چرا؟ گفت: شاید بعد از گل اول یک گل بخوریم. آن وقت داد و فریاد تو بی اثر می شود. ولی بعد از گل دوم داد بکش. و حرف او منطقی بود. البته گل اول پنالتی بود و داد زدن هم نداشت؛ ولی برای گل دوم که واقعاً سخت هم زده شد داد کشیدم.

چرا بعد از آن گل آن عبارات را به کار بردید؟ انگار به تیم مقابل توهین خاصی شد.

سامی جابر داشت خیلی بد بازی می کرد و من بد بودن بازی او را توضیح دادم اگر من مربی عربستان بودم اصلاً نمی گذاشتم او بازی کند! ولی مربی او را دقیقه 56 کنار گذاشت. اصلاً قصد توهین کردن نداشتم. یا موضوعی که دایماً از من می پرسند که چرا به تیم عربستان گفتی" عرب ها"... من احساس می کنم این بی احترامی نبود. ما به اهالی ترکیه هم می گوییم ترک ها؛ به مردم شوروی هم می گوییم روس ها؛ ... و به تیم هندوستان هم می گوییم هندی ها. این دیگر بی احترامی نیست. گفتن این لفظ" عرب ها" فقط به خاطر آسان تلفظ شدن آن است. اگر احساس شده که به آن ها بی احترامی شده، من از همینجا از همه عزیزان عرب زبان و عربستانی پوزش می خواهم. من بیش از دیگران به فکر بازی جوانمردانه در یک زمین فوتبال هستم و به عقیده من هم فوتبال یعنی یک جنگ شرافتمندانه.

...و اما آن صحنه ای که دروازه بان عربستان خواست یکی از بچه های ما را بزند و این موضوع از تلویزیون پخش نشد.

من صحنه را از نزدیک دیدم که دروازه بان می خواست با لگد بازیکن ما- رحمان رضایی- را بزند. همان موقع تصویر آهسته یک لحظه حساس در حال پخش شدن بود. و او با لگد زد پشت و نزدیک کمر رحمان رضایی و من آن عبارات را گفتم و حتی در همان صحنه هم قصد من بی احترامی به آن تیم نبود. من نظیر این حرفها را در بازی های خارجی چند بار تا حالا زده ام. وقی تا به حال واکنشی از کسی دیده نشده. چون بازی آن روز مربوط به تیم ملی خودمان بود. حساسیت ایجاد شد.

مردم مثل خودتان حساسیت دارند در مورد تیم ملی ایران.

من هم فکر می کنم واقعاً همین طورست.

 مردم در برخورد با شما، اول از شما چه می خواهند؟

هیچ... می خواهند بدانند و یا از زبان من بشنود که من طرف دار کدام تیم هستم.

جواب هم می گیرند؟

خیر

قانع می شوند؟

هر چه بگویم، آن ها فکر می کنند مخالف آن را گفته ام.

دلیلی هم دارند؟

 گاهی مواقع حرف هایی می زنند و استناد می کنند به تکیه کلام هایی درباره بعضی از بازیکنان در بازی های تیم ملی.

نتیجه گیری شما این نیست که مردم خیلی در مورد این عبارات حساس هستند؟

چرا، خیلی حساس هستند، و من باید خیلی روی حرف هایی که می زنم دقت بکنم. البته من خوشحالم که این قدر با سوال و حساسیت مردم روبه رو می شوم. معلوم می شود یک کاری دارد انجام می شود که مردم این همه درباره اش بحث می کنند، وگرنه دیکته ننوشته که غلط ندارد. من دیکته را می نویستم. با شجاعت هم می نویسم. و مطمئن هستم پر از غلط است و می دانم که مردم حساس هستند و غلط های مرا می گیرند؛ و اگر این بار بازی ایران و عربستان را گزارش کنم، قطعا، دیگر نخواهم گفت" عرب ها..."، چون مردم نمی پسندند. من از هر گزارش باید یک چیز جدید یاد بگیرم و نقایص خودم را کم کنم.

اگر قرار باشد برای خودتان کلاس آموزیش بگذارید، از تجربیات کدام یکی از گزارشگران قدیمی حاضرید بهره مند شوید؟

نه از قدیمی ها... از تجربیات جوان تر از خودم هم استفاده می کنم، و بارها از آن ها سوالاتی کرده ام.

بازی های قدیمی را به این خاطر نگاه نمی کنید؟

نه... خیلی از نوارهایش را دارم و نگاه می کنم؛ فقط به اقتضای حرفه .

روش های اجرایی گزارش های قدیمی با الان فرقی نکرده؟

من فکر می کنم الان کار خیلی سخت تر شده؛ نمی شود با آن دوره مقایسه کرد. چون هر سال هر تیم فوتبال دایما در حال تغییرست و نقل و انتقالات واقعاً کار تشخیص بازیکنان را در تیم هایی که در آن ها جابه جا شده اند مشکل تر کرده.

اگر فردا صبح به شما بگویند به مدت یک هفته اصلاً راجع به فوتبال حرف نزن. چه وضعی پیدا می کنید؟

 اصلاً مهم نیست برایم!

اصلاً حرف نمی زنید؟

 نه، اصلاً حرف نمی زنم.

سکوت می کنید؟

 بله... همین الان هم من در منزل اصلا از فوتبال حرف نمی زنم و اجازه نمی دهم خانواده ام راجع به فوتبال حرف بزنند

 بدون فوتبال می توانید زندگی کنید؟

بله... خیلی هم راحت! سهراب سپهری می گوید: تا شقایق هست زندگی باید کرد؛ نمی گوید تا توپ هست زندگی باید کرد؛ و فوتبال نه سیب است نه شقایق!

 آیا به راحتی می توان آن را ترک کرد؟

شاید خیلی ها نتوانند ولی من الان می توانم آن را ترک کنم.

نمی خواهید بیست سال دیگر از شما به عنوان یک گزارشگر خوب یاد شود؟

 اگر بیست سال دیگر از من به عنوان یک ایرانی وطن پرست یاد بشود بهترست.

کدامیک ازبازی هایی را که گزارش کردید بیش تردوست دارید؟

بازی ایران و یوگسلاوی در 24 خرداد 1377، ساعت 9 شب به وقت آن جا و ساعت 11 شب به وقت تهران نتیجه بازی هم باخت تیم ما بود. همان نتیجه یک بر صفر !شاید الان بگویند چرا خیابانی یک بازی باخته را بهترین گزارش خود می داند.

 بله، من هم همین سوال را دارم.

گزارش بازی گزارش روان و خوبی از آب درآمد. من همه اطلاعات دقیق دو تیم را داشتم و قبل از بازی حدود سه ساعت با گزارشگر تلویزیون یوگسلاوی مبادله اطلاعات می کردیم و جدا از این که تیم ما در آن جا بود، کار من گزارش کم نقصی از آب درآمد.

بعد از آن جند بار آن بازی را تماشا کردید؟

شاید ماهی یک بار، این خودش یک جور زنده کردن خاطراتست.

کدام صحنه آن برای شما حساس تر بود؟

 زمانی که میهاییلوویچ می خواست توپ را به سمت دروازه ما شلیک کند، من گفتم باید مواظب او بود؛ او به خیلی از دروازه بان های دنیا گل زده است... و کسی هم مواظب ضربه او نبود و او توانست همان لحظه تک گل این بازی را به ما بزند.

آیا از همان کنار زمین، برخی از دانسته های خود را به بازیکنان منتقل نمی کنید؟

نه، من در کنار زمین و جاهای دیگر با آن ها هیچ ارتباطی ندارم.الان هم که جتیگاه گزارشگران در یک استودیو مجهز است(از برکات بازی با آلمان). در واقع گزارش هم دخالتی در بازی نمی کنم و همان چیزی را می گویم که مثلاً احساس و خواست مردمست.

 مثلاً؟

 مثلاً این که " الان وقت آنست که خداداد از زمین بیرون برود" این حرف شاید احساس خیلی از هموطنان موقع دیدن آن بازی باشد.

 شما به گزارش های به سبک" تصویر بیش تر، کلام کم تر" اعتقاد دارید یا نه؟

من فکر می کنم در یک گزارش نود دقیقه ای باید 78 دقیقه حرف زد.

زیاد نیست؟

 این آماری ست از گزارش های خارجی. اگر الگوی ما خودمان هستیم. باید محک جدیدی بزنیم و اگر الگوی ما بازی های خارجی ست، باید آن را قبول کنیم. مثلاً گزارشگرهای اسپانیا معروف است که در نود دقیقه صد دقیقه حرف می زنند؛ به قول آقای عطاء الله بهمنش، مردم اسپانیا راحت صحبت می کنند. آلمانی ها مقداری سنگین حرف می زنند. گزارشگر آلمانی ممکن ست 82 دقیقه حرف بزند.

کدام یکی از زبان ها را موقع گزارش فوتبال دوست دارید؟

 در میان اکثر زبان ها، زبان فوتبال تلویزیون ایتالیا را بیش تر می پسندم.

موقعی که کارتان را در تلویزیون شروع کردید، به شما نگفتند توی یک بازی نود دقیقه ای چند دقیقه باید حرف بزنید؟

 الگویی که نبود؛ ولی الان اقرار می کنم که موقع گزارش کردن فوتبال زیاد حرف می زنم. از طرفی هراس دارم که اگر سکوت کنم، عده ای بگویند خیابانی چیزی تو چنته ندارد. وقتی هم زیاد حرف می زنم،عده ای می گویند چرا خیابانی این قدر حرف می زند! به هر شکل، منتقدان با شما یک جوری مشکل دارند. به هر حال، منتقد همه جا نشسته. شاید بعضی از آن ها بخواهندهمه چیز  را سیاه ببینند و فقط بخواهند انتقاد کنند؛ یعنی همان حرف معروف" مخم و مخم، مخالفم" را. ولی از آن جا که معتقدم 99 درصد انتقادها سالم ست.

منبع: پارس فوتبال

سلام دوستان فقط می خواستم به پرسپولیسیها به خاطره گرفتن یک امتیاز ازاستقلال تبریک بگم و مکان پنجمشون هم همینطور... مگه نه.